آخِر کار

سرآغاز

اینجا، نوشته هایم را سر و سامان می دهم و فقط آنچه در دل و جان خودم بوده و هست، پیش رویم می آورم تا ببینم و بدانم کجای کارم در این آخر کار.

گونه نوشتار
نشر آخِر
پر دیدار

تاب وصل

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۲۲ ب.ظ

 

مرد گفت: ای خدا!

و خدایش جواب گفت.

تمام داستان همین بود.

 

مرد دستانش را رو به آسمان برده بود و گفته بود ای خدا، بی آنکه به جواب شنودن، باور داشته باشد.

 

مرد گفت: ای خدا!

و خدایش جواب گفت.

از حیرت انگشت به دهان گرفت و نیازش فروخفت و دم برنیاورد و جان به جان آفرین سپرد.

 

از دفتر نفسم گرفت، سربالایی‌های تند تپّه شیان

 

  • ۹۹/۰۱/۲۸
  • حسین بهبودی

حکایت‌ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی