آخِر کار

سرآغاز

اینجا، نوشته هایم را سر و سامان می دهم و فقط آنچه در دل و جان خودم بوده و هست، پیش رویم می آورم تا ببینم و بدانم کجای کارم در این آخر کار.

گونه نوشتار
نشر آخِر
پر دیدار

رؤیای سوخته

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۴۸ ب.ظ

فکر میکردم که میآیی

خانهمان آباد

رودِ دل جاری

بعد هِی گُل گُل گُل

شبنم و نیلوفر و عشقی که هی می‌جوشد و

می‌گوید از آبی

فکر می‌کردم

میانِ سبزی دستی که از او هست

خواهم زیست

خواهم خفت

[خانه‌ات آباد

عاشقم: پژواک روح سرکش فرهاد]

بعد در ژرفای دریاها

باز دیدار نویی با تو

بعد هی باریدن یکریز

 

[آه

آهنگ تمام راههای تیره و تاریک]

آه چون آوار

به ناگه موجی از هُرم بی‌کسی آورد

تمام خواب‌ها را برد

تمام رازها را شست

خدا خندید

 

از دفتر رؤیای سوخته

  • ۹۹/۰۱/۲۱
  • حسین بهبودی

کلمات آخر

نظرات  (۱)

اهل شعر و شاعری نیستم اما گاهی بعضی شعرها به دل میشینه

پاسخ:
🙏🙏🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی