ماه من
ماه مهربان
ماه روشنی
نیمهات کجاست؟
رفته است دیدنای مهر؟
از دفتر نشسته بر درخت سپیدار، کندوی پنجم، حفره آخر
مردان جنگ را میبینم
مثله شده
نه عطر خاک
نه بوی گلاب
و نه انتظار خاموشِ خنکای آن چلواری سپید
تکیدهتر
خمیدهتر
بیآنکه فروغ چشمانشان
حتی
پیش پایشان را روشن کند
مردان جنگ
حیران و سرگردان
با چشمانی باز
گنگ و مبهم
پیش رو را مینگرند
از دفتر رؤیای سوخته