کابوس
دیشب خواب دیدم یک سوسک بزرگ بالدار، بی هوا، روی دستم نشست. جیغ زدم و تند تند دست و پا زدم که سوسکِ بپرد. سوسک اما به دستم چسبیده بود. داد میزدم. بال بال میزدم. یهو دیدم سوسکهای بالدار قهوهای به تمام بدنم چسبیدهاند. هر حرکتی که میکردم، انگار از جایی میان هوا و بدنم؛ سوسکها، جان میگرفتند و میآمدند سفت و سخت و سمج به بدن من میچسبیدند.
ناتوان شدم. نشستم. حالا هیچ جایی از بدنم نبود که آنها نباشند. رفتم جلو آینه. آهسته، آهسته. انگار وقتی آهستهتر حرکت میکردم، تکثیر سوسکها کندتر میشد. در آینه، مجسمة یک آدم را دیدم که با بافت سوسکهای بالدار قهوهای درست شده بود. یک لحظه خندیدم. فکر کردم، چقدر خوبه لباس کامل تنم هست و سوسکها تنها با سر و صورتم تماس دارند. خندیدن همان و گِز گِز کردن بدنم همان. سوسکها داشتند بیصدا و بیحرکت تمام لباسهایم را میجویدند.
جیغ زدم، جیغ زدم و احساس کردم گلویم دارد پاره میشود. بال بال میزدم اما کوچکترین حرکتی تراکم سوسکها را روی تن خستهام بیشتر و بیشتر میکرد. فایدهای نداشت. دیگر لباسی بر تنم نبود، رسیده بودند به بدنم با سرعت زیاد و زیادتری داشتند تنم را میخوردند.
روبروی آینه به دیوار تکیه داده بودم. وا رفته بودم. هیچ کاری از دستم برنمیآمد. چشمهایم را که باز کردم یک اسکلت کامل بودم که با سوسکهای بالدار قهوهای تزیین شده بود. اسکلت داشت میخندید و صدای چندشآور خندههایش با صدای تکثیر مداوم سوسکها آمیخته شده بود. چشمها اما در حدقة استخوانی اسکلت، زنده بودند. اما نه، نه! به جای چشمهایم بیشمار سوسک بالدار قهوهای بودند که داشتند به بیشمار سوسک بالدار قهوهای نگاه میکردند. از خواب پریدم.
از خواب پریدم، میلرزیدم، میلرزیدم. خیس عرق بودم. مادرم بالای سرم بود.
مادرم گفت: چی شده عزیز دلم!
گفتم: خواب بد دیدم. خواب دیدم، آدم شدهام! خواب دیدم همه شهر دورم را گرفتهاند. وای مامان! خیلی چندشم شد!
مادرم گفت: قربون اون دست و پاهای بلوریت برم، عزیز دلِ نازْ نازی من! چندبار گفتم با سرِ دلِ سنگین نخواب؟ چند بار؟
حق با مادرم بود، حق با مادرم بود.
از دفتر نشسته بر درخت سپیدار، کندوی پنجم، حفره آخر
خیلی خیلی قشنگه...عالی....
چندتا نکنه کوچولو:
زبان گاهی محاوره شده و به نظر میاد آگاهانهست. دلیلی داره؟
مثلا تو پاراگراف اول:
سوسکِ
یهو
بعضی کلمات هم به نظرم روانی رو کم کردند. میدونم که این مسایل بعضا سلیقهای هستند.
مثلا تو سطر آخر پاراگراف اول "بدنم" روانتر از "بدن من" به نظر میرسه.
من "ی" جانشین کسره رو ترجیح میدم. مثل:
جلوی آینه
مجسمهی یک آدم