بگو باران نبارد
از من همین کلمات برای تو میمانند
همین نجواهای نشسته
بر سپیدیِ برفِ برگْ برگِ روزان
بر سوسوی سورِ ستارگانِ شبان
شکننده و لرزان
و گریزان از تکرار
از من همین کلمات برای تو میمانند
هرچند با باران خلوت بسیار داشتهام
بگو باران نبارد
همآغوشی باران و کلمات
همین عاشقانه آرام را هم از تو خواهد گرفت
از دفتر تاب رنجوری